کبری خزعلی: «افزایش (حداقل) سن ازدواج سیاست مجامع غربی است»!
🔻خزعلی میگوید: «این طرح در راستای سیاست های برابری جنسیتی سند ۲۰۳۰ و یکی ازشاخص های رفع خشونت علیه زنان است. با اجرای این طرح، شاخص های روسپی گری، آزادی سقط جنین، آموزشهای جنسی به کودکان و سن ازدواج افزایش پیدا می کند و باعث ازهم گسیختگی جامعه می شود»/ایرنا
پاسخ زیر در راستای گفته اخیر خانم خزعلی از سوی دکتر محمد ترکمان یک کارشناس داخلی شاید بتواند تاحدودی در قانع کردن مخالفین افزایش حداقل سن ازدواج موثر باشد:
برخی مطالعات نشان میدهد زنانی که زیر ۱۸سال تمام ازدواج کردهاند- که ما آنان را دخترکان عروس مینامیم- نسبت به دیگر زنان به میزان بسیار بالاتری برای طلاق اقدام کردهاند، همچنین دخترکان عروس برای طلاق خود مهمترین دلایل خود را علاقه نداشتن به زوج، مشکل با خانواده زوج و اجباری بودن ازدواج میدانند؛ کارشناسان مرکز مداخله در خانواده بهمنظور کاهش طلاق، عمده دلایل این زنان را برای پیگیری طلاق، عدمبلوغ فکری و عاطفی،تسلط نداشتن بر مهارتهای زندگی و مهارتهای ارتباطی عنوان میکنند. با توجه به این واقعیات میتوان به نتایجی متناظر به ابعاد روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی اشاره کرد که در ادامه این نتایج بهطور خلاصه عنوان میشود.
بالا بودن آمار درخواست طلاق بین دخترکان عروس نسبت به دیگر زنان نشاندهنده آن است که ازدواج دختران در شرایطی که هنوز به سن مطلوب نرسیدهاند خود میتواند یک عامل افزایشدهنده طلاق در خانواده باشد. بهنظر میرسد با توجه به اینکه دختران در سنین نوجوانی در دوران استقلالطلبی هستند، ازدواج آنان در این زمان میتواند به شکست بینجامد چراکه تشکیل خانواده عملا با یک همگرایی بین زوجین میسر میشود و لازمه ادامه مطلوب آن نیز وجود همگرایی در بین زوجین است حال آنکه دختران در دوران نوجوانی نهتنها آمادگی این همگرایی را ندارند بلکه در مقابل آن مقاومت نیز میکنند.
عدمعلاقه به زوج عمدهترین دلیل درخواست طلاق از سوی دخترکان عروس بوده است؛به این دلیل که در سنین پایین عملا امکان انتخاب دقیق برای آنها وجود نداشته و انتخاب یا از سوی والدین انجام شده یا اینکه با معیارهای سطحی و کماهمیت همراه بوده است. نتیجه آنکه پس از فروکش کردن احساسات اولیه و عیان شدن مسئولیتها و مشکلات، نوعی دلسردی و گاه نفرت نسبت به زوج در زوجه بهوجود میآید و چون این زنان مسئولیت انتخاب خود را بیشتر متوجه والدین میدانند و خود را یک قربانی بهحساب میآورند، تلاش کمتری برای رفع این احساسات نشان میدهند. این عامل به تنهایی تمام تلاش زوجه را برای حل مشکلات با همسرش متوقف کند.
اختلاف با خانواده زوج یکی دیگر از عوامل مهمی است که منجر به دادخواست طلاق از سوی دخترکان عروس شده است. دلیل عمده این مشکلات را میتوان در عدمتسلط این قشر از زنان به مهارتهای ارتباطی مورد نیاز جستوجو کرد. کارشناسان مرکز مداخله در خانواده بهمنظور کاهش طلاق نیز فقدان این مهارتها را در دخترکان عروس مشاهده کرده و گزارش دادهاند.
وجود مشکلاتی در روابط زناشویی دخترکان عروس نیز یکی از عوارض ازدواج در سنین پایین است که بهدلیل عدم رشد جسمی مناسب برای برقراری ارتباط جنسی و نیز عدمحصول آمادگی روانی برای این نوع رابطه در آنهاست. ناگفته پیداست که اینگونه مشکلات تا چه حد میتواند موجبات سردی روابط عاطفی در زوجین را ایجاد کند. ازدواج موفق و پایدار، نیازمند حصول مطلوب بلوغ عاطفی و فکری در زوجین است، بهنحوی که آنان را در مقابل مسائل و مشکلات پیشرو کمک کند. دخترکان عروس به این دلیل که هنوز به سن تقویمی مناسب نرسیدهاند طبیعتا مراحل رسیدن به بلوغ فکری و عاطفی را نیز بهصورت مناسبی طی نکردهاند و این ناپختگی در حوزه فکر و عاطفه بیشترین تأثیر را از دیدگاه کارشناسان در کشیدهشدن آنان به سمت طلاق بر جای نهاده است. مهارتهای زندگی از لازمههای رسیدن به یک زندگی موفق است که نقش آن در خانواده نیز حائز اهمیت بسیاری است؛ آنگونه که از نتایج بهدست آمده پیداست دخترکان عروس به این مهارتها مسلط نبودهاند و همین امر یکی دیگر از دلایلی است که آنان را به سوی طلاق سوق داده است.